جبر و اختیار


برگردان  به زبان فارسی: سارا فرهمند


مساله "جبر و اختیار"، یکی از قدیمیترین پرسشهای بشر بوده است. فلاسفه، مبلغان مذهبی، محققین علوم اسلامی، شعرا و نویسندگان، همواره به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش بنیادین بوده اند و هریک به سهم خود تلاشی در بیان ایده ای نموده اند. عرفا دریافتهای خود را در قالب شعرهایی زیبا به کلام آورده اند. در هر حال، به نظر من تاکنون هیچگاه پاسخ قاطع روشنی به این سوال داده نشده و درنهایت هر یک از صاحبنظران به یکی از این دو امر قائلند: گروهی معتقدند هیچ امری خارج ازاراده مطلق قدرتی فرای این جهان ، که او را پروردگار می نامیم ، یا هر هویت دیگری، که این جهان را خلق کرده و بر آن حکم میراند، یا حتی در خلق آن دخالت نداشته و تنها آن را اداره می کند (مانند تفکر بودیسم)، انجام نمی پذیرد. گروهی دیگر نیز "اختیار" را دخیل در پدیده ها دانسته و خداوند را مانند سازمان ملل، تنها مسوول نشان دادن قوانین و اصول به انسانها می دانند و ومعتقدند وی هیچ قدرتی در تغییر اراده انسانها در جهت پیروی یا نافرمانی از این قوانین ندارد. گروه دیگری هم حد میانه را در این بین اختیار کرده اند. در هر حال پرسش اینجاست که اگر خداوند ، قدرت مطلق است، چرا روز جزایی باید وجود داشته باشد؟ و اگر انسانها کاملا مختارند، چرا در صورت عدم رعایت قوانین صحیح ،مجازات نشوند؟
پاسخ نهایی مبهم است. در هر حال در نهایت به ایمان می رسیم. و اینکه حد دانش ما محدود و باقی امر با اوست. پرسشی که قرنها بشر برای یافتن پاسخش تلاش کرده، هنوز بی پاسخ است.
بحث درباره تئوریهای مختلف در این رابطه در حوصله این مطلب نمی گنجد و در هر حال بی حاصل است چرا که یک امر توضیح ناپذیر، همواره غیر قابل توضیح است.
اما هدفی که در این مطلب دنبال میشود، در واقع بحثی پیرامون نقایص وخطاهایی است که درطرح این پرسش وجود دارد.
درک ما از جهان هستی، در طول زمان، در حال تغییر است. حتی بکار بردن لغت "زمان" در اینجا ، آنگونه که در ادامه مطلب خواهید دید، ناصحیح است. این مساله حتی در ترجمه کتابهای مقدس هم باید مورد توجه قرار گیرد. اولین آیه ای که هر مسلمان به خوبی می شناسد "الحمدلله رب العالمین" است. چند نفر تابحال به معنای نهفته در این آیه دقت کرده اند؟ اگر از محققین اسلامی و مراجع بپرسید که چند "عالم(جهان)" وجود دارد، خواهند گفت این جهان و عالم پس از قیامت. این چیزی است که ما از 1400 سال پیش تاکنون شنیده ایم. اما آیا این حقیقت است؟ خداوند در این ایه فرموده "جهانها". اگر منظور، دو جهان بود، ضمیر مثنی برای "عالم" به کار برده میشد و نه ضمیر جمع مذکر. حال، در قرن بیست و یکم، ما به مفهوم "چند جهانی((multiverse" در مقابل "تک جهانی(universe)" دست یافته ایم و نظریه ریسمان، ابعاد متعدد، و جهانهای موازی را طرح می کنیم. هر چند، هدف من این نیست که مثلا، نظریه ریسمان را به عنوان اثبات این مدعا مطرح کنم ، بر من معین نیست که این نظریه تا چه مدت معتبر خواهد بود و آیا نظریه دیگری جایگزینش خواهد شد یا خیر. علم همواره در حال تغییر است ، حتی گاهی در یک چشم به هم زدن. ونپذیرفتن این واقعیت، ریشه اسکال کار افرادی است که همواره می کوشند مذهب و حتی گاهی نظریات اشتباه را با اصول علمی توضیح دهند، چرا که با تغییر اصول علمی، توضیحاتشان نادرست خواهد بود.
با توجه به شواهد کنونی، وجهت پیشرفتهای علمی در این زمینه، در حال حاضر من معتقدم بیش از دو جهان وجود دارد، ممکن است چند و یا بینهایت جهان وجود داشته باشد، معین نیست. اما به هر حال هر روز شواهد قویتری دال بر این مدعا ارائه می شود. و در نهایت اثبات چنین امر پیچیده ای بسیار دشوار است و هر نظریه پردازی تنها نظریه ای ارائه می دهد بی آنکه بتواند کاملا آن را اثبات کند. اما جای بسی امیدواری است که با ابزارهای موجود روزی بشر به پاسخ این معما دست یابد.
اجازه دهید داستان طنزی را برایتان نقل کنم: روزی طلبه ای در زمان مولانا با اشتیاق و هیجان فراوان به دیدار شمس تبریزی رفت ، تا راهی که برای اثبات وجود خدا یافته بود برای او بیان کند. شمس نادانی او را تحمل کرد و سخنی نگفت. اما روز بعد به او گفت: " تبریک میگویم مرد جوان!شنیدم دیشب فرشتگان در خواب به سراغت آمده بودند و از تو برای اثبات وجود خدایشان قدر دانی می کردند. تا دیروز وجود خدایشان ثابت نشده بود و تو لطفی بزرگ وناممکن در حقشان نمودی!! تو بسیار نادانی که فکر میکنی می توانی وجود خداوند را اثبات کنی! قدرت ذهن ما برای اثبات چنین امر عظیمی بسیار محدود است. تو اگربتوانی وجود خودت را ثابت کنی کاری بس بزرگ انجام داده ای!"
این مثال را مطرح کردم، چون نمیخواستم همانند آن دانشجو به نظر برسم. شمس حقیقت را می گوید: تا پایان جهان، هیچکس قادر به اثبات خداوند نیست زیرا ظرفیت ذهنی ما برای درک و تحلیل این امر بسیارمحدود و ناچیز است.
حال به موضوع اصلی باز میگردیم:
مفهوم زمان، ابزار مفیدی در درک این موضوع است. گرچه معتقدم ، "زمان" یک مفهوم غیرواقعی ساخته و پرداخته بشر است ،اما چون مغز ما با این مفهوم شرطی شده و نیز چون من هم انسانم و برای انسانها هیچ چیز بدون استفاده از مفهوم زمان قابل توضیح نیست، از این مفهوم در بیان مطلب بهره میگیرم.
مفهوم زمان، پایه ای مهم برای درک این مطلب است.
****************************************
درک بشر از زمان، ظرف 300 سال گذشته ، یا از قرن هجدهم، دستخوش تغییرات عمیق و جدی شده است. ما هنوز نمیدانیم "زمان" چیست، ولی همانطور که در مثال "چند جهانی" توضیح دادم، می دانیم چه نیست.
مطابق نظریه نیوتن، زمان، غیر وابسته، و بعد چهارم، تلقی می شود. نیوتن در بیان یک نظریه جهانشمول بر اساس نیروی جاذبه موفق بود :جاذبه تنها عامل استقرار همه سیارات و ستارگان در مدارشان است.اما آیا پذیرش این امر به عنوان تنها عامل تاثیرگذار، صحیح است؟ این قابل توضیح ولی ناکافی است ،چرا که امروز می دانیم "ماده تاریک" (dark matter)، اگر نه بیش از جاذبه ولی حداقل هم ارز آن ، از جذب کهکشانها توسط یکدیگر جلوگیری می کند. اما اینکه چه عوامل دیگری در استقرار کهکشانها دخیلند، هنوز بر ما روشن نیست.
و پس از آن، تئوری انیشتین مطرح شد: اینبار زمان بصورت یک مفهوم وابسته و جزیی از سیستم مکان-زمان، غیر مطلق، نسبی و قابل تغییر تعریف شد. اکنون، اعتبار برخی نظریات انیشتین زیر سوال رفته است. اما همانگونه که نظریات نیوتن همچنان معتبر و قابل استنادند، نظریات انیشتین هم تا مدت طولانی مستند خواهند بود.
و سپس، تئوری کوانتوم مطرح شد و کاملا دریافت ما را نسبت به واقعیت دگرگون کرد: هیچ پدیده ای در واقع آنگونه که می بینیم و حس میکنیم نیست. یک الکترون می تواند در آن واحد در یک یا چند یا بینهایت نقطه قرارداشته باشد. پس حال که یک الکترون می تواند در زمان معینی در بینهایت موقعیت استقرار یابد، آیا می توان فرض کرد تنها یک الکترون در جهان موجود است؟ شاید نه، ولی بر اساس توضیح کوانتومی احتمالات، نمیتوان این را با قاطعیت رد کرد. یکنفر می تواند در آن واحد هم در زمین و هم درمریخ باشد. عجیب است، نه؟ وبه همین علت آن را به سرعت رد میکنیم. اما، شاید بهتر است کمی تامل کنیم، چرا که اگر مبانی فیزیک کوانتوم صحت نداشت، امروز، مایکروویو، مونیتور مسطح، ریموت کنترل، تلفن همراه، دزدگیر اتوموبیل و... را نداشتیم. این اشیا بر اساس اصول تئوری کوانتوم ابداع و راه اندازی شدند، و از این پس هم بسیاری از ابداعات بشر از این اصول بهره خواهند گرفت.
این در واقع بزرگترین چالش مطرح بردیدگاه انیشتین نسبت به زمان ،مکان، وجهان است.
در اینجا به چند نمونه ازمواردی که در مورد زمان ماهیت متغیردارند، می پردازیم:
ثابت شده که در نزدیکی اشیای بزرگتر، مانند اهرام مصر، زمان کندتر طی میشود. پس به عبارتی فراعنه قادر به تغییر زمان بودند و این به اثبات رسیده است.
در سرعتهای بالا، بطور قابل ملاحظه و در سرعتهای نزدیک به سرعت نور، بطور بسیار قابل ملاحظه ای، گذشت زمان کندتر است، و حتی شاید متوقف شود. اگر فضانوردی 20 سال را در فضا طی کند، مطابق با زمان در کره زمین، قرنها از سفرش میگذرد و همه هم نسلانش را موقع بازگشت به زمین از دست داده است.
زمان یکطرفه نیست. امکان دسترسی به گذشته و آینده وجود دارد و حداقل از نظر علمی امکانپذیر است که به طرف آینده یا گذشته حرکت کرد.
و حال به این نظریه قرن بیستمی که همچنان مورد قبول است توجه کنید: "علیت معکوس": وقایعی که در آینده رخ می دهند، می توانند گذشته را تخت تاثیر قرار دهند. غیر قابل درک است ، اینطور نیست؟
و نکته آخر درباره زمان، و ببینید که چطور به اشتباه آن را مطرح می کنیم: مردم میپرسند قبل از بینگ بنگ (bing bang) چه بوده؟ بدون تصور زمان، استفاده از "قبل" و "بعد" بی معناست، چون اینگونه میخواهیم زمان، این مفهومی که وجودش وابسته به حضور ما در جهان بوده ، را اندازه بگیریم. زمان، حداقل تا امروز، بخشی از سیستم مکان-زمان بوده و مفهموم مستقل ندارد. زمان با همان بینگ بنگ به وجود آمده است. نتیجه گیری: این پرسش "قبل از بینگ بنگ (bing bang) چه بوده؟" اساسا اشتباه است. وقتی خود مفهوم زمان تا قبل از بینگ بنگ موجودیت نداشته، نمی توان از قبل از آن سوال کرد. مثل این است که قبل از تولد فرزندتان، کسی بپرسد چند ساله است.
امیدوارم این توضیحات قابل درک و واضخ باشند. چون پایه بحث اصلی درباره جبر و اختیار به شمار می آیند.
ما از جبر و اختیار می پرسیم، چون از روی نادانی، تصور می کنیم زمان برای ما و خدا یکی است. امروز می دانیم که زمان حتی در این جهان یکسان نیست و حتی نمی دانیم آیا در جهانهای دیگر وجود دارد یا خیر. زمان و مکان مسلما در جهان پس از مرگ مطرح نیستند، روحمان در آن جهان خاضر میشود نه جسممان. بهشت و جهنم در آن جهان موقعیت مکانی ندارند. پس ظاهرا باید درختان و نهر های بهشت را فراموش کنیم! (البته این موضوع دیگری است!)
بنابراین، زمان برای خداوند متفاوت است، زمان برای او وجود ندارد.او از زمان استفاده نمی کند. او از هیچ یک از ابزارهای ما استفاده نمی کند. او تنها خلق می کند و به نظاره می ایستد، یا اگر اراده اش تعلق نگیرد، خلق نمی کند. در واقع این هم اشتباه است که بگوییم "خدا می خواهد"، باید گفت :" خدا انتخاب می کند". در قرآن هم به همین صورت مطرخ شده :"اگر انتخاب کند..." خواستن و اختیار در مورد ما انسانها صادق است.
درک آنچه خداوند انجام می دهد و چگونگی آن ، برای ما میسر نیست. اما میدانیم خداوند ما را خلق کرده، و در وجودمان نقاط قوت و ضعفمان، مخدودیتهایمان، و قدرت اکتشاف و دریافت، نهاده است. ما باید پیشرفت کنیم، نو آوری و رشد کنیم، از خود و دیگران و محیط اطرافمان محافظت کنیم. چطور این کارها را می کنیم؟ او به ما اجازه داده تا خود روشش را دریابیم. اگر اشتباه مرتکب نشویم، نمی آموزیم. اگر خداوند مانع از وقوع تمام وقایع ناخوشایند و مرارت بار می شد، تکامل بشری مفهومی پیدا نمی کرد و امروز جمعیت انسانی نداشتیم. مثلا خداوند، طالبان را قبل از بمبگذاری در مدرسه و قتل کودکان بیگناه، یا وقتی تظاهر به خرابی اتوموبیلشان میکنند و انسانهای خیر خواهی که برای کمک آمده اند وقریب به 70 انسان دیکر را با انفجار بمب جاسازی شده در آن ، می کشند، از بین نمی برد. چندین بار خداوند باید چنین کند؟ در اینصورت اوباید تمام جنایتکاران روی زمین را از بین میبرد و امروز جمعیت کره زمین به 25 می رسید!

نتیجه گیری
و در اینجا به ارتباط میان مطالب مذکور و نتیجه گیری کلی از بحث می پردازم.
نحوه استفاده ما از مفهوم زمان، به علت نوع شرطی شدنمان با آن است. آیا خداوند انتخاب میکند که اتفاقی روی دهد؟ آیا آن واقعه از پیش مکتوب و به قولی، تقدیرحتمی است؟ ما اینگونه فکر می کنیم که چون خدا قبل از آنکه ما آن فعل را انجام دهیم از آن باخبر است، پس اآگاهی او بر آن سبقت می گیرد. اما حقیقت آن است که برای خداوند "قبل" و "بعد" معنا ندارد. او پیشگو نیست که ببیند فردا برای ما چه رخ خواهد داد. برای او، زمان وجود ندارد و او زمان را برای ما خلق کرد. در واقع، زمان، زاییده ذهن ماست ، آنچه که سهم موجودیت خود در یک جهان را با آن می سنجیم. او به ما اختیار داد تا سهم خود از جهانمان را شکل دهیم. همانگونه که خورشید را آفرید بی آنکه هر لحظه در عملکردش مداخله کند ،اما میداند که خورشید چگونه فعالیت می کند و چه زمانی با اتمام هلیوم از فعالیت باز خواهد ایستاد، نه به این علت که پیشاپیش این واقعه را می بیند،زیرا برای او زمان، و قبل و بعد معنایی ندارد، او وابسته به این مفاهیم نیست، اوهمه چیزرا مشاهده میکند بی آنکه به قبل و بعد،و پیش و پس بنگرد.
مطلب را با ذکر این توصیه به پایان می برم که به یاد داشته باشید اگر از ابتدا از طرح سوال نادرست خودداری کنید و آن را به درستی تحلیل و بیان کنید، پاسخ را به وضوح خواهید دید.
برکت الهی برای همه شما






No comments:

Post a Comment